آخرین مطالب
امکانات وب
من خیلی تنهام خیلی زیاد دلم میخواد با یکی برم بیرون ... با یه آدم جذاب و خوب و باحال
+ نوشته شده در جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 1:22 توسط امیر |
صبحونه و حال خوب من...اگه کسی دوس داره بیشتر همو بشناسیم و دوس داره بیشتر بحرفیم بیاد تلگرام بحرفیم
@amir_shademan
معمولا کسی نمیاد ، چون یا نمیخوان با هم آشنا بشیم یا فک میکنن حتما یکی هست که بیاد و دیگه لزومی نداره بقیه بیان اینجوری هیچکس نمیاد همشم هی میان الکی کامنت میذارید که دخترا آرزوشونه با یکی مثه تو آشنا بشن پس کو ؟ اگه راس میگید پس کو ؟ چرا دروغ میگید همش ...راستی قبل اینکه بخای بیای تلگرام یه نگاه به پروفای صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
ما را در سایت صبحونه و حال خوب من دنبال می کنید
برچسب : مخاطب, نویسنده : tanhabemirim بازدید : 31
سوال : یعنی توی دنیای واقعی کم آدم هست که توی دنیای مجازی ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جواب : من توی دنیای حقیقی و واقعی با هیچ دختری حرف نمیزنم و هیچگونه ارتباطی ندارم و فکر میکنم تعداد زیادی در حد میلیون ها آدم هستند که در دنیای حقیقیشون هیچکس نیست و با هیچ دختری نیستن و توی هیچ جمع مختلطی نیستند ، من توی هیچ جمع مختلطی نیستم و اگه بودم و باشم مطمئنم که یک سوم توجه ها ، نصف توجه ها رو میتونم صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
من از کوچولویی مسئولیت های سنگینی روی دوشم بود که خیلی رنجم داد و زجر کشیدم و دردمند بودم .
ای کاش مسئولیت های زندگی رو خود پدر و مادرم به عهده میگرفتند من ناشکر نیستم ، خدایا شکرت واسه همین پدر و مادری که دارم همین ها رو هم تنشون رو سالم نگه دار و از من نگیرشون اما اما واقعا دلم میخواست
یه پدر و مادر داشتم که همه چی به دست خودشون بود همه تصمیم ها با خودشون بود و من فقط بچه بودم
تصمیم نمیگرفتم مسئ صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
ما را در سایت صبحونه و حال خوب من دنبال می کنید
برچسب : مادر, نویسنده : tanhabemirim بازدید : 43
نمیدونم شده بشینید کتاب بخونید که بهتون بگه پاشو پاشو پاشو برو سراغ آرزوهات
پاشو برو همین الان چی دلت میخواد برو بهش برس برو تلاش کن
هروقت این جملات رو میشنوم تمام تنم درد میگیره و جسمم خسته و داغون میشه
چون وقتی دلت چیزی رو میخوای که راهی بهش نیست خیلی دردناکه
دلت پول و ثروت و شهرت و قدرت و شغل و ... میخواد
دلت یه عشق واقعی و حقیقی میخواد اگه دلت اینو بخواد از کجا گیرش بیاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاشی بری تو صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
من توی وب هایی میرم میبینم یارو علیه خودش نوشته این خیلی خوبه
اینکه کسی علیه خودش نوشته باشه ضمنا این معنا رو داره که خودشو پذیرفته
خودشو قبول کرده کسی که میگه من قبول دارم که آدم تنبلی هستم خودشو شناخته و قبول کرده
دیگه اون فضای کلیشه ای که آدم باید کامل باشه و واقعیت رو نادیده بگیره رو کنار گذاشته
آدم ها توی اینجا واقعی تر شده اند قبلا خیلی تقلبی و نقابدار بودند الان بهترند
الان کمتر کسی ماسک می صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
آیا کسی هست احساس کنه از من بالاتره و بتونه اینو ثابت کنه
قوانین : استفاده از تیزی و چاقو و باتوم و پتک و دعوا و فحش ممنوعه .
حالا شروع کنید ببینم واقعا کسی هست که احساس کنه از من بالاتره
پاورقی :
شاید بگی عجب کسخلیه این امیر که این کسشرا رو نصفه شبی مینویسه و چالش احساس خودبرتر بینی میذاره ... باید بهت بگم که من شک ندارم توی اینکه اکثر مخاطبای وبم خودشون رو از من بالا تر میدونند به دلایلی که خ صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
ما را در سایت صبحونه و حال خوب من دنبال می کنید
برچسب : چالش, نویسنده : tanhabemirim بازدید : 49
خب من میخوام یه ذره معلم اخلاق بشم و نصیحت کنم ، این اخلاق کسشری که یه سری آدم ها دارن چیه من نمیدونم ... واسه یارو ده خط حرف میزنی میگه آره ، ده خط دیگه حرف میزنی میگه باشه ، ده خط دیگه میگه اوهوم ، اهان ... آهان و مرض ...اسگل مشنگ دارم باهات حرف میزنم گلابی ( وای تا حالا اینقدر تند چیزی ننوشته بودم)
ببینید این اخلاق هااخلاق آدمای با کلاس نیست باعث نمیشه دیگران بیشتر دوستت داشته باشن باعث میشه مو صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
میدونی خیلی دوس دارم بدونم توی ذهن دیگران چطوری هستم ، خیلی دلم میخواد بدونم دیگران راجع به من چی فکر میکنند چطور فکر میکنن منو چطور آدمی میدونند ؟ واقعا کسی هست که خیلی از من خوشش بیاد ؟ کسی هست بهم حسودی کنه ؟ کسی هست که دلش بخواد شبیه من شه ؟ کسی هست که ازم اثر بپذیره ؟ کسی هست که به حرفام فک کنه ؟ کسی هست که باهام موافق باشه ؟ آدم ها چطوری راجع به من فک میکنن خیلی دوس دارم بدونم ... اما خب از صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
ما را در سایت صبحونه و حال خوب من دنبال می کنید
برچسب : چیزی, نویسنده : tanhabemirim بازدید : 22
من هیجده سالم که بود دلم زن میخواست خب منم یه بچه ی مودب و با اخلاق و خیلی سنتی بودم اون موقع و به حلال و حروم خیلی اعتقاد داشتم( مثه این دهه هشتاد نودی ها نبودیم که کلا رد داده اند البته توهم نزنید توی نسلای بعدی هم آدم حسابی زیاد هست الکی جو ندیم) خب اون موقع من دلم میخواست ازدواج کنم از یه طرف دلم میخواست وارد دانشگاه بشم و درس بخونم با تمام وجود از یه طرف نیازهای فیزیولوژیک و تنهایی فشار شدیدی می آورد دائم ذهن من درگیر ازدواج بود یه روز نشستم جراحی کنم درونم رو ...با اشک و گریه ( البته که مرد گریه نمیکنه اما موقع جراحی روح و دل خود به خود اشک ها جاری میشن) دیدم که من حقیقتا چیزی که توی اون صبحونه و حال خوب من...ادامه مطلب
ما را در سایت صبحونه و حال خوب من دنبال می کنید
برچسب : اجبار, نویسنده : tanhabemirim بازدید : 55